استاد ملا عبدالله احمدیان-رحمه الله-
اشارهی پایگاه اطلاعرسانی اصلاح: دانشمند فاضل، محقق وارسته و ادیب برجستهی خطهی کردستان استاد ملا عبدالله احمدیان در سال 1319 ه.ش در خانوادهای شریف و متدین در روستای «درمان» از توابع شهرستان مهاباد دیده به جهان گشود. علوم مقدماتی را نزد علمای منطقه فرا گرفت و برای ادامهی تحصیل، کسب دانش و کمال، از اساتید بزرگواری چون مرحوم ملا عصامالدین شفیعی، مرحوم علامه ملا محمدباقر بالک و مرحوم ملامحمد قزلجی (رحمهم الله) که از علمای برجسته و بارز کردستان بودند بهرههای فراوان برد و در نهایت از محضر مرحوم ملا علی ولزی(رح) به اخذ اجازه افتاء و تدریس نایل شد.
همچنین در آزمون سطح روحانیان اهل سنت که از طرف دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران برگزار گردید موفق به اخذ درجهی دکتری گردیده است.
ایشان در کنار فعالیتهای علمی، با حضور مؤثر در مساجد و محافل و ایراد وعظ و خطابه به ایفای وظیفهی دینی خویش در جهت آشنا نمودن مردم با مسائل اعتقادی و احکام دینی پرداخت و همزمان با تدریس در مدارس حوزوی و کلاسیک به تربیت نسل جوان همت گمارد و به مدت 8 سال تهیه و اجرای برنامههای دینی رادیو مهاباد را بر عهده داشت.
استاد احمدیان دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش و استاد سابق دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد نیز بود.
وجود مشکلات، کمبودهای اقتصادی، تضییقات و موانع مختلفی که با آن روبرو بوده، هیچگاه نتوانسته خللی در روحیهی مقاوم ایشان ایجاد کرده و سدّ راه فعالیتهای اصلاحگرایانه و خیرخواهانه وی باشد.
سرانجام ایشان در خرداد ماه سال 1383 دارفانی را وداع گفتند
آثار جاودانهای که مرحوم احمدیان از خود بعنوان باقیات الصالحات برجای گذاشت
1. قرآنشناسی
2. سیمای صادق فاروق اعظم حضرت عمر بن خطاب(رض)
3. کلید حدیثشناسی
4. تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی(رض)
5. دلایل قطعی خداشناسی
6. ترجمهی رسالة التوحید شیخ محمد عبده
7. قبلهی محمدی
8. سیری تحلیلی بر کلام اهل سنت از حسن بصری تا ابوالحسن اشعری
9. کلام جدید
10. به سوی جهان جاویدان
11. تفسیر سورهی یاسین به زبان کردی
12. تفسیر سورهی نور به زبان کردی
13. ههست و هاوار به زبان کردی
14. گهلحۆ به زبان کردی
15. دهها تحقیق و پژوهش فقهی و کلامی منتشر شده در جراید و مجلات
فمینیسم اسلامی
استاد ملا عبدالله احمدیان-رحمه الله-
«فمینیسم» اسمی است منسوب به (فم – FEMME) که در زبان فرانسوی به معنی زن، و معنی لغوی آن طرفداری از زن است و معنی اصطلاحی آن نهضتی است که در اواخر قرن نوزدهم میلادی از طرف زنان اروپایی برای تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی زنان با مردان آغاز گردیده است و به تدریج در همه کشورهای جهان گسترش یافته است.
در آغاز هدف این نهضت تنها تساوی حقوق اجتماعی زنان با مردان، آنهم درباره شرایط کار و دستمزد بود، اما درجریان مبارزات خود به این نتیجه رسیدند، که بدون کسب حقوق سیاسی برابر با مردان، هرگز به کسب حقوق اجتماعی مساوی با مردان نایل نخواهند شد، زیرا تا هنگامی که در نتیجه داشتن حق رأی، زنان در نشاندن کسانی بر اریکه قدرت نقش داشته باشند و مخالفان خود را با ندادن رأی تهدید نکنند، کسی به تقاضای برحق آنها گوش نمیدهد. معروفترین رهبر این نهضت زنی بود به نام املین پانکهورست Emmeline Pankhurst)) که در سال 1268 شمسی نخستین جمعیت مبارزه برای برابری زنان و مردان را در انگلستان تشکیل داد و در جریان مبارزه خود بارها بازداشت و زندانی شد و در سال 1291 با دست زدن به اعتصاب غذا در زندان، توجه افکار عمومی و مردم انگلستان را به خود جلب نمود، و پس از رهایی از زندان در سال 1293 تظاهرات خشونتآمیزی در لندن سازمان داد و آتش زدن چندین ساختمان دولتی، در جریان این تظاهرات موجب بازداشت مجدد و محکومیت او به سه سال زندان گردید، و بعد از یک سال زندان، با تلاش وکلای مدافع خود، از زندان آزاد شد، ولی با آن همه مبارزه مستمر و خشونتآمیز خانم «پانکهورست» و هوادارانش، باز تا پایان جنگ جهانی اول و تا سال 1298 زنان انگلیسی حق رأی به دست نیاوردند، و ده کشور دیگر جهان در اعطای حق رأی به زنان از انگلستان پیشی گرفتند که به ترتیب (زلاندنو، استرالیا، فنلاند، نروژ، دانمارک، شوروی، آلمان، اتریش، لهستان و کانادا) در سالهای (1281 ، 1285 ، 1292 ، 1294 ، 1296 ، 1297) و بعد از جنگ جهانی دوم به ترتیب زنان «انگلستان، بلژیک، هلند، ایرلند، سوئد، آمریکا، هند، آفریقای جنوبی، ایتالیا، برزیل، تایلند، ترکیه و فیلیپین» در سالهای «1298، 1299، 1305، 1309، 1310، 1311، 1312، 1316» شمسی حق رأی به دست آوردند، و پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1320 فرانسه حق رأی را به زنان اعطا نمود، سپس در سایر کشورهای اروپا و آسیا و آمریکای لاتین و نیز در ایران (در سال 1342) حق رأی به زنان داده شد.
فمینیسم افراطی
نهضت «فمینیسم» یا طرفداری از حقوق زن، گاهی در مسیر افراطگرایی پیش رفته و به یک جنبش «جنسستیز» مبدل گردیده است، مخصوصاً در زمانی که به جای یکی از زنان، مردی این نهضت را رهبری کرده است که در این راه به مصلحت اندیشی و واقعگرایی بی توجه بوده و تنها آشوبگری و پیشبرد یک هدف مادی و نظاره کردن جنگهای صنفی و جنسیتی را منظور داشته است مانند (الکساندر اکولونتای) که درحوالی سال 1310 شمسی با طرح «فمینیسم پرولتری» در روسیه خواستار رهایی زن از قیود تحمیلی مردان شد. وی با نوشتن کتاب «عشق سرخ» خواستار الغای ازدواج و زناشویی و همچنین الغای خانواده گردید.
برخی از نوع همان رهبران مرد، بر اثر توهم از یک قانون فیزیکی (کنش و واکنش) زنسالاری را بعد از قرنها مردسالاری یک جبر تاریخی (Historical Determinism) و غیر قابل اجتناب به شمار آوردهاند، و برای (فمینیسم) به عنوان اینکه مقتضای سیر در مسیر رشد و تکامل بشری است تبلیغ میکنند و در تقاضای تساوی حقوق سیاسی زنان و مردان تا آن اندازه پیش رفتهاند، که رئیس جمهور بودن و رهبر یک کشور بودن و فرمانده کل نیروهای مسلح شدن و ریاست کل قضات یک کشور را بر عهده داشتن و… را از حقوق حقه زنها شمردهاند، و جایز دانستهاند و بلکه واجب و عادلانه و عالمانه دانشتهاند و تخلف از این حقوق و عدم اجرای عملی آنها را جزو گناهان کبیره شمردهاند!!!
و با اینکه نهضت «فمینیسم» در جهان و در نتیجه مبارزات مستمر و خستگیناپذیر زنان تا آنجا پیشرفت نموده، که مصلحت اندیشان جوامع بشری در برخی از کشورها بیم ان را دارند که برخی از زنان آن جوامع از آن سوی بام بلند آزادی به درههای هولناک بی بند و باری و فروپاشی خانوادهها سقوط کنند، با این حال برخی از جاه طلبان هنگامی که کاندیدای نیل به مقام مهمی میشوند یا برای اداره کردن مسئولیت مهم و خطیری، به این نیاز دارند که جوانان، آنان را روشنفکر و مترقی و تجددگرا بدانند، ناگاه پشت میکروفونها ظاهر میشوند، و در حالتی از قهر و خشم و هیجان فریاد برمیآورند:
«نصفی از انسانهای تمام جهان زنان هستند و از حقوق حقه خویش بیبهره و محروم میباشند، و زمان آن فرا رسیده که وجدانهای زنده و آگاه بشری تمام تلاش خود را به این سمت و سو گسیل دارند که زنان را از اسارت و محرومیتها رهایی بخشیده و آنان را به حقوق حقه خویش برسانند.»
و شگفت اینکه برخی از قلم به دستان در جنگهای ایدئولوژیک و نبردهای عقیدتی، از عنوان فوق بیشترین مدد را میگیرند و از (فمینیسم) به صورت حربهای در راه دین ستیزی و بویژه اسلام ستیزی استفاده میکنند.
این «شبه روشنفکران» اسلام ستیز از این حقیقت ناآگاه هستند – خود را به ناآگاهی میزنند – که دین مبین اسلام، زنان را ازتمام حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بهرهمند کرده است، آنهم به اختیار خود اسلام، و بدون اینکه زنان، خودشان چنین تقاضایی داشته باشند و برای تحقق آن نهضتی را برپا کنند، و یقهها را چاک و تظاهرات خشونتآمیز را سازمان دهند و ساختمانهای دولتی را آتش بزنند و زندانی شوند، و بعد از یک قرن فریاد و خروش و شورش و چالش و تظاهرات خشونتآمیز حکومت را ناچار کنند که حق رأی دادن را به آنان اعطا نمایند. به علاوه دین مبین اسلام در روزگاری زنان را از حقوق حقه خود بهرهمند نمود، که در تمام شرایع و قوانین متداول و حتی نزد اهل کتاب، زنان، موجودات خوار و بیمقدار و پست به شمار میآمدند، و با آنها مانند کالاها و مانند بردهها رفتار میشد و هر ظلم و ستمی را درباره آنها روا میدانستند. خداوند متعال با وحی آیات قرآن بر پیامبرش، نه تنها زنان را از بردگی و کالا بودن و محرومیتها نجات داد، و از ستم و ذلت و خواری رستگار نمود، بلکه در یک ترازوی ارزیابی و ارزشیابی آنان را همتای مردان و مساوی با آنان – البته تساوی عالمانه و حکیمانه و عادلانه و بر اساس تفاوت در ویژگیها و تواناییها و پتانسیلها – قرار داد و زنان را از تمام حقوقی که متناسب با جسم و جان و روحیه و فطرت و سرشت و توانمندیها و استعدادهای بالقوه آنان بود بهرهمند نمود از جمله:
1ـ در روزگاری که مردمانی – اعم از اروپاییان و غیر اروپاییان – زنها را انسان به شمار نمیآوردند، و بلکه آنها را نوعی از حیوانات موذی یا اهریمنهای زیانآور میدانستند، این آیه از قرآن از طرف خدا بر پیامبر (ص) فرود آمد: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی – حجرات/13» یعنی از مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدهایم. که مرد و زن را به طور مساوی و بدون تفاوت، اساس آفرینش جامعه بزرگ بشری قرار داده است.
2ـ و در روزگاری که زنان – حتی در آتن که دارای درخشندهترین تمدنها بود – برده و کالای کم هایی به شمار میآمدند و در عربستان گاهی به شکل ارث و ترکه اموات درمیآمدند و دست به دست میشدند و به نفع مردان از ازدواج ممنوع میگردیدند، در دین اسلام نه تنها با نزول این آیه:
«لایحلّ لکم ان ترثوا النساء کرهاً و لا تعضلوهنّ – نساء/19» یعنی جایز نیست برای شما که زنها را به زور ترکه اموات قرار دهید و مانع ازدواج زنان شوید. از کالا بودن و ترکه شدن رهایی یافتند، بلکه به حکم چندین آیه از جمله این آیه «و للنساء نصیب مما ترک الولدان و الاقربون – نساء/7» (یعنی) و برای زنان سهمی در ترکه پدر و مادر و خویشاوندان وجود دارد» زنان هم مانند مردان حق وارث بودن ترکهها و مالکیت اموال را به دست آوردند.
3ـ در روزگاری که مجامع دینی در روم، رأی داده بودند که زن حیوانی است پلید و باید مانند حیوانات موذی، او را دهنبند زد و او را از سخن گفتن منع کرد، دین اسلام تا آن اندازه مقام زن را بالا برد، که نه تنها او را از سخن گفتن منع نکرد، بلکه قرآن خبر داد که خداوند متعال سخن زنی را در حال جدال و بحث با پیامبر استماع فرمود، و خدا سؤال آن زن را پاسخ داد و مشکلش را حل نمود. «قد سمع الله قول التی تجاد لک فی زوجها و تشتکی الی الله و الله یسمع تحاورکما – مجادله/1» (یعنی) قطعاً خدا گفته آن زن را شنید (و پذیرفت) که درباره شوهرش با تو مجادله میکند و به خدا شکوا میبرد، و خدا قطعاً گفتگوی شما دو نفر را میشنود.» و در دوران با مهابتترین و پرصلابتترین و عدالت گسترترین خلفای راشدین، امیرالمؤمنین عُمر بن خطاب (رض)، روزی زنی در یکی از کوچههای شهر مدینه به او رسید و در حالی که درباره شیوه امارتش او را پند و اندرز میداد، عمر (رض) در یک حالتی از ادب و سکوت توأم با احترام به اندرزهای او گوش فرا میداد، احسنت گویان به او قول میداد که به اندرزهای او عمل کند و هنگامی که آن زن رفت همراه و دوستش به عمر (رض) گفت: تو بیش از حد به استماع حرفهای این زن اهمیت دادی، امام عمر (رض) گفت: این زن «خوله» است و زنی که در ماورای همه آسمانها خدا حرفهای او را استماع نموده، و سؤال او را جواب داده، چطور من به استماع اندرزهای او اهمیت ندهم؟ روز دیگر همین خلیفه و فرمانروای با مهابت و پر صلابت و عدالتگستر دو قاره عظیم آسیا و آفریقا، در لحظاتی که بالای سبز و در اثنای خطابهاش، از خطر بالا رفتن مهریه زنان بحث میکرد و پیشنهاد نمود که مهریه زنان در موضع متعادلی ثابت بماند و ناگاه صدای زن ناشناختهای که پای منبرش نشسته بود، خطابه او را قطع کرد و با صدای بلند به او گفت: در حالی که قرآن مهریه زنان را محدود نکرده و فرموده «و اتیتم احدیهن قنطاراً فلا تأخذوا منه شیئاً – نساء/20» (یعنی) «اگر به نام مهریه مال فراوانی به یکی از زنان دادی، چیزی از آن مال را (از آن زن) نگیرید»؛ با وجود این تو چطور مهریه زنان را محدود میکنی». امام عمر (رض) استدلال آن زن را تحسین گفت و از محدود کردن مهریه خودداری نمود.
4ـ در دورانی که پیشوایان دینی در روم کنگره بسیار بزرگی درباره ماهیت زنان تشکیل داده و به اتفاق آرا نظر دادند که زن روح ندارد، و به همین علت زن از زندگی در جهان دیگر و از ورود به بهشت بی بهره میباشد، و همچنین در اروپا و دیگر جاها مردمانی معتقد بودند که هیچ دین از ادیان از زنان پذیرفته نیست، به همین جهت رسماً آنان را از خواندن کتب مقدس دین محروم میکردند، دین اسلام این تصورات واهی و جاهلانه را شدیداً رد کرد، و در مورد زنذگی جاودانه و ورود مؤمنان نیکوکار به بهشت، زنان را با مردان برابر و مساوی قرارداد و خدا در قرآن فرمود: «و من یعمل من الصالحات من ذکرا و انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة و لایظلمون نقیراً – نساء/124» (یعنی) و کسی که اعمال شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، خواه مرد خواه زن، چنان کسانی داخل بهشت میشوند، و به اندازه نقیری (گودی موجود در پشت هسته خرما که در کمی و ناچیزی بدان مثال میآورند) ستم به او نمیشود» وبعد از شخص پیامبر (ص) نخستین مسلمان یک زن بود (خدیجه کبری حرم رسولالله) و نخستین نسخه منحصر به فرد قرآن در زمان امام ابوبکر (رض) در نزد زنی (حمضه حرم رسول الله) به امانت گذاشته شد.
5ـ در دورانی که مردمانی زنان را تا آن اندازه پلید و خوار و بی مقدار میپنداشتند که به هیچ وجه اجازه نمیدادند در معابد دینی و در محافل ادبی و امور اجتماعی با مردان شریک و همدم باشند، دین مبین اسلام تا آن اندازه مقام زن را بالا برد و ارتقا بخشید که در عالیترین رابطه اجتماعی یعنی بیعت با فرمانروای کل جامعه و مبایعت با پیامبر (ص) آنان را قشر مستقل و برابر با مردان به شمار آورده و خدای متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) فرمود:
«یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک … - ممتحنه/12» (یعنی) ای پیامبر هنگامی که زنان مؤمن به نزد تو آمدند که با تو پیمان برقرار کنند…» - و علاوه بر حق مبایعت با پیامبر که از حق رأی بسیار مهمتر بوده، اسلام زنان را در جامعه اسلامی مانند مردان، قشر مسئول در امور اجتماعی و مأمور به جلب افراد جامعه به سوی نیکوکاری و دفع آنان از اعمال زشت و بزهکاری، قرارداد و خدای متعال در قرآن فرمود: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عنالمنکر – توبه/71» (یعنی) مردان و زنان مؤمن برخی دوست و یاور برخی دیگرند، (و خوبی و بدی یکدیگر را در وجود خویش احساس میکنند، به همین جهت) یکدیگر را به کار نیک میخوانند و از کار بد باز میدارند.» و همچنین اسلام این جازه را به (خوله) داده که فرمانروای پر شکوه و با ابهت و با صلابتی چون عمر (رض) را در یکی از کوچههای مدینه متوقف نماید و او را به انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای بد، پند و اندرز دهد و همچنین به زن گمنام و بی نام و نشانی اجازه داده که پای منبر چنین فرمانروایی و در اثنای خطابهاش، پیشنهاد او را شدیداً نقد کرده و چنین فرمانروایی را به قبول نظریه خویش وادار کند. در آن روزگار بحث از حق رأی نبود، چون یکایک مسلمانان، اعم از زن و مرد، خود یک نماینده بود، و مجلس شورا، جامعه بزرگ اسلامی بود، و هر زن و مردی میتوانست در تصویب و تأیید قوانین جدید اجتهادی و در رد یا تعدیل آنها شرکت نماید و عملکرد یک فرمانروای کل دو قاره عظیم و آسیا را – چه رسد به فرماندار یک شهر و استاندار یک استان – در تصویب قوانین یا در اجرای آنها به انتقاد و چالش بکشد و مسئولین و مشاورین حکومت را استیضاح نماید.
6ـ در دورانی که ازدواج و زناشویی، نه تنها در میان قبایل چادرنشین، بلکه در میان شهرنشینها و ملل متمدن یک نوع بردهداری به شمار میآمد و شوهران به دیده برده زرخرید و مملوک و عناصری حاشیهنشین – در امورات اجتماعی – به همسران خود مینگریستند و در کتابهای دینی «هند» نوشته بودند: «وبا و مرگ و دوزخ و سم و آتش همگی از زن بهتر هستند»، و در تورات نیز: «زن، تلختر از مرگ» به شمار آمده بود؛ در همان دوران، دین مبین اسلام ازدواج را یک رابطه عاطفی و لبریز از مودت و سرشار از ترحم، و یک پیوند محکم روحی و معنوی توأم با قداست، و یک تعهد ثبت شده اخلاقی طرفین قرارداد، و شوهر و همسر را به طور مساوی دو رکن اساسی تشکیل خانواده به شمار آورد و مانند دو لپه – در گیاهان دو لپهای – هر دو را به طور مساوی موجب تداوم و استمرار نسل بشر و موجب بقای همدیگر و حافظ یکدیگر از شدت حرارت حادثهها و صولت برودت ناکامیها، قرارداد و چه نکو خواهد بود اگر در این رابطه توجهمان را به این آیهها معطوف داریم:
الف ـ «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً، لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة – روم/21» (یعنی) و (یکی) از نشانههای (دال بر وجود) خدا (ی عالم و قادر و مرید) این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفریده، تا در کنار آنان بیارامید (و در جولانگاه حوادث زندگی، جاذبهها و دافعههای روزگار آرامش را از شما نگیرند) و در میان شما (شوهران و همسران) محبت و ترحم را ایجاد نموده است (که بر اثر محبت، هر یک برای تأمین رفاه و مسرت دیگری در تلاش است و بر اثر ترحم، هر کدام برای رفع و دفع گرفتاریها و ناراحتیهای دیگری در کوشش است).
ب ـ «و اخذن منکم میثاقاً غلیظاً – نساء/21» (یعنی) و (زنان در ازدواج با شما) پیمان و تعهد بسیار استوار و محکمی را از شما گرفتهاند (که هر دو به طور مساوی به این پیمان و تعهد وفادار بمانند.)
ج ـ «هن لباس لکم و انتم لباس لهن – بقره/187» (یعنی) زنانی که همسران شما هستند نسبت به شما حکم لباس را دارند و شما هم برای آنان حکم لباس را دارید (و هر دو جنس به طور مساوی در دفع شدت سردی ناکامیها و حرارت حادثهها و پوشانیدن معایب طبیعی بشری، برای همدیگر حکم تنپوش را دارید.)
د ـ «و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجة – بقره/218» (یعنی) و برای همسران (حقوقی) است (که باید شوهران آنها را ادا کنند) همانگونه که (ادا کردن حقوق) بر آنهاست (و همسران باید آنها را ادا کنند به گونهای که شایسته و منطبق بر عرف و مطابق احکام اسلامی) و برای مردان (که شوهر هستند) نسبت به زنان (که همسران آنانند) درجه منزلتی نیز هست. (و آن درجه منزلتی بر اساس معنی و مفهوم و تفسیر آیه 34 از سوره نساء – که در پی خواهد آمد – جز مدیریت منزل و سرپرستی خانواده – آنهم با مشاورت همسر و قبول نقد و تأیید او – چیز دیگری نیست.
قرآن کریم در آیه پیشگفته میفرماید: «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم – نساء/34» (یعنی) مردان (در خانه و در میان افراد خانواده) سرپرست زنان هستند به علت اینکه خدا، برخی را (نوعاً – مراد مردان است) نسبت به برخی (نوعاً – مراد زنان است؛ از لحاظ قوای جسمانی نیرومندتر، و در تحمل خشونتها و مشقتها با صلابتتر، و در برابر هیجانها و امواج عواطف مقاومتر، و برای کسب اموال از راههای پر مشقت تواناتر و) برتر آفریده است، و همچنین به علت اینکه مردان (در راه تحقق پیوند زناشویی) اموال و دارایی خود را هزینه میکنند.
برخی از «شبه روشنفکران اسلامستیز» بدون توجه به آنهمه مقام و منزلتی که دین مبین اسلام در آن شرایط حاد – و نیز طبیعتاً به طور دائمی و ابدی – به زنان داده است و بدون توجه به تفسیر آن همه آیه که از حقوق حقه زنان بحث و دفاع میکند، و بدون تعمق در آیه : «و للرجال علیهن درجة» و تنها از طریق تومارنویسی عامیانه و روش عوام فریبانه، از این امر بحث کرده و گفتهاند: «این آیه به طور صریح گویای این مطلب است که زنان، از لحاظ انسانیت یک درجه کمتر و پایینتر از مردان هستند، بنابراین مردان انسانهای درجه یک و زنان انسانهای درجه دو خواهند بود (و یا تعبیر امروزین زنان شهروند درجه دو و مردان شهروند درجه یک محسوب میگردند) و دو برابر بودن حق مردان از ارث و از دیه و از شهادت این مطلب را آشکارا نشان میدهد».
اینگونه افراد و این دسته از شبه روشنفکران اسلام ستیز – که جلال آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» و تعدادی از نویسندگان دیگر در کتابهایشان، این گونه خیانتها و دیگر خیانتهای آنها را به دین و به جامعه برشمرده و دست آنها را رو کرده و آنها را نوعاً شناسانیده است – بر اثر پردههای تاریک حقیقت ستیزی و معرفت پوشانی که برروی بصیرت و آگاهی خویش گستردهاند، این اصل بسیار ساده و معروف «منطق» را فراموش کردهاند که «انسان» نوع است و شامل تمام ماهیت افراد خود میباشد و «انواع» و تمام ماهیتهای افراد و اجزای آنها عموماً «متواطیء» هستند، و به هیچ وجه تشکیک پذیر نخواهند بود، و آنچه تشکیک پذیر است و کمتر و بیشتر و بالاتر و پایینتر دارد، عوارض و خواص ماهیتهاست، بنابراین صنفی از انسان که نسبت به صنف دیگر منزلت بیشتری دارد، به هیچ وجه انسان درجه یک و دیگری انسان درجه دو به شمار نمیآید. آیا افراد یک خانواده نسبت به سرپرست خود، و دانشجویان نسبت به استاد خود، و دارندگان مدارک پایین نسبت به دارندگان مدارک بالاتر و کارمندان یک اداره نسبت به رئیس خود، و تمام بیماران نسبت به دکتر معالج خود، عموماً انسانهای درجه دو هستند؟
و درباره دو برابر بودن حق مردان در ارث و در دیه و در شهادتها به طور خیلی مختصر و فشرده باید گفت که چون طبق مقررات دین اسلام، مردان متعهد هزینه (پانسیون) زندگی زنان هستند، و هزینه زندگی زنان چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن بر ذمه مردان است ، لذا کسری حصه ارثی زنان نسبت به مردان چند برابر تلافی شده است؛ و دیه مردان هم که دو برابر دیه زنان است علتش این است که در قتل یک مرد، دو شخصیت (یکی حقیقی و دیگری حقوقی و فراهم کننده وسایل و مایحتاج زندگی افراد یک خانواده با انجام کارهای پر مشقت) به قتل رسیده است؛ و علت اینکه در شهادتها، شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است، در رابطه با حالت عاطفی و روحیه ترحمآمیز زنان و سنخیت حافظه آنهاست.
دقت و تعمق در توضیحات و تحقیقات پیشگفته در این جُستار نشان میدهد که دین مبین اسلام در جهت توجه به ویژگیهای جسمی و روحی و حالتهای عاطفی و ویژگیها و پتانسیلهای بالقوه هر دو جنس، یک تساوی عالمانه، حکیمانه، عادلانه و حسابگرانه را، از حیث حقوق زن و مرد، برقرار نموده است، و تنها ناآگاهی و یا قضاوت آگاهانه عناد آمیز و جفاکارانه و اسلام ستیزانه سبب گشته که غربیان یا غربزدگان این واقعیت آشکار و عینی و مستند و ملموس را انکار کنند؛ غربیانی که مظهر و نماد تفاخر و فخرفروشی آنان در حوزه اندیشه و فلسفه جهانی – نیچه – که از بزرگترین فیلسوفان و متفکران تاریخ فلسفه جهان غرب به حساب میآید چنین، «زن» را مورد «تکریم ویژه!!» قرار داده است که به بشریت توصیه و سفارش اکید کرده که:
«هر گاه سروکارت با زن افتاد شلاق یادت نرود»!!!
این پیام بزرگترین فیلسوفان غرب به جامعه بشریت است. جالب اینجاست که نیچه فیلسوف عصر باستان و فیلسوف تمدن پیشین یونان نیست، او از فیلسوفان معاصر و همروزگار ماست و فیلسوف عصر اتم و تکنولوژی و صنعت و فیلسوف عصر پیشرفتهای محیرالعقول علمی غرب است، او که در نقطه اوج عزیمتگاه فلسفی خویش نیز، تنها در جستجوی«ابرمرد» بوده و نیمی از جمعیت بشری را در این سیر و سلوک فلسفی جا گذاشته و به فراموشی سپرده است!
با این روشنگریها آیا باز هم نوادگان فکری نیچه (غربیان) و نواده خاندههای فکری نیچه (غربزدگان) تصدیق و تأیید نمیفرمایند که تنها مکتبی که کرامت و عزت و حقوق حقه کامله «زن» را به او اعطا نموده است، «اسلام» است و لاغیر؟
این در حالی است که «فروید» - پدر علم روانکاوی – نیز چنین از زنان قدردانی به عمل میآورد: یکی از مفاهیمی که فروید در طول کار خود به آن پرداخته است مفهوم «عقدهها» است که در این میان «عقده فالوس» (Phallus) را مخصوص و ویژه زنان میدانست؛ عقدهای که یکسره حاکی از ارزشگذاری مردانه است: نوعی نقص و کاستی در بدن و ادراک آن توسط دختر در حال شناسایی که باعث ایجاد حالت رشک در دختر میشود و این امر خود به نتایجی چند میانجامد.
در نظام ارائه شده از سوی «فروید»، تفوق دیدگاه مردسالارانه کاملاً مشهود است. در روانشناسی تحلیلی «یونگ» هم با این که معتدلتر است ولی خود «یونگ» معترف است که زنان سهمی ناچیز در نظامش دارند.
همین مسأله باعث شده که حملات بر دیدگاه فروید و روانکاوی، خصوصاً از جانب «فمینیست»ها زیاد باشد.
نتیجتاً میتوان به این باور رسید که تفاوتهای ظاهری که در حقوق زن و مرد از دیدگاه اسلام میتوان دید نه تبقیض است و نه تهدید (Terror) بلکه تساوی مقرون و توأم با فرصت (Chance) است؛ تساوی عالمانه، حسابگرانه و حکیمانه که با استعدادها، سلایق، ظرفیتها و توانمندیهای بالقوه و ویژگیهای متفاوت روحی – روانی و جسمی – حرکتی هر دو جنس همپوشانی و توافق و ترادف و توازن دارد.
و این تفاوتهای دو جنس در حیطهها و حوزهها و ساحتهای مختلف پیشگفته چیزی نیست که جای شک و گمان و وهم و پرسش باشد و چون تساوی حکیمانه ایجاد شده در حقوق دو جنس توسط اسلام (علیرغم تفاوت و تبعیض ظاهری که در حقوق این دو دیده میشود) بر اساس این تفاوتهای دو جنس در حس و در کنش و در سلایق و علایق و تمایلات و کششها و ظرفیتها و پتانسیلها و استعدادهای آنان است و چون شاید تعداد اندکی هنوز بر این باور نباشند که این دو جنس از جنبههای زیادی با هم متفاوتند لذا برای حسن ختام این نوشتار، فهرستی از ویژگیهای متمایز مردان و زنان را به شرح زیر (و به نقل از مجله «پیام یونسکو» منتشر شده به مناسبت سال بینالمللی زن در سال 1354 در مقالهای تحت عنوان «مردگرایی – برتری مرد: افسانهای جان سخت» و آن هم به نقل از مقاله «زنان بزهکارترند یا مردان؟» نوشته فریبا وفایی، همشهری، یکشنبه نهم بهمن 1373) میآوریم؛ هرچند نقل قول به معنی تأیید و تصدیق تمامی این صفات نیست.
صفات مردان:
سخت دل و خشن، خونسرد، روشنفکر، منطقی و موشکاف، منظم و مآل اندیش، عمیق، قوی، آمر و مستبد، مستقل و شجاع، جسور، متجاوز و گستاخ، دارای خوی و خصلت پدرانه، جدی و جذاب، ثابت قدم، اعتماد به نفس، مثبت، بی ملاحظه و علاقهمند به آسایش خود، جوانمرد، بیتفاوت، خبره و مجرب در عشق، بیوفا، شیفته امور و زندگی عمومی، اشتغال دائمی فکر به یک امر.
صفات زنان:
مهربان و آرام، احساساتی، حساس، روشنبین، فاقد حس مآل اندیشی، سطحی، شکننده، مطیع و آرام، وابسته و حمایت شده، محجوب، با حزم و احتیاط، دارای خوی و خصلت مادرانه، دلربا، فریبا ولی مسخر و مجذوب مرد، دمدمی و متلون، بی عزم، منفی، از خودگذشته و فداکار، حسود، کنجکاو، پاک و عفیف، وفادار، علاقهمند به خانه.
نظرات